خلاصه داستان :
پراموک برای پرداخت بدهیاش توی یه بار شبانه کار میکنه.لون در مورد پراموک دچار سوءتفاهم شده بخاطر همین با هم کنار نمیان و سر جنگ دارن . یه روز خانواده لون ازش میخوان برای اینکه بدشانسی ازش دور شه با پراموک ازدواج کنه و پراموک هم برای تلافی این ازدواجو قبول میکنه،منتها لون وانمود میکنه علاقه ای به دخترا نداره. در این بین همسر سابق لون و دشمن خانواده پراموک هم مشکلاتی تو زندگی پراموک و لون ایجاد میکنن...