خلاصه داستان :
به دستور شاه سه قاتل مأمور میشوند تا یک اشراف زاده را به قتل برسانند که پسرش مخفی شده و از دست جنایتکاران جان سالم به در میبرد. آن پسر توسط یک دزد به فرزند خواندگی پذیرفته شده و نزد خانواده جدیدش بزرگ میشود ولی حافظه ش را به خاط بیماری از دست داده .سال ها بعد وقتی حافظه ش را بدست می اورد با یادگیری هنرهای رزمی در پی کشف راز قتل پدرش میرود .او که به دلیل کمک هایی که به مردم فقیر انجام می دهد در میان آن ها به ایلجیما معروف شده و در این میان درگیر رابطه ای عاشقانه با دختری به نام یون چی میشود که...
دیدگاه ها