خلاصه داستان :
گفته می شود ایرین تندخو و نترس است - "شیطان". هر چند این همه یک عمل است. در مقابل، او برای ساختن خواهر کوچکترش، مسافرخانه، جلوی بدی می گیرد. با این حال، دامپزشک جوان و همسایه نامچا نمیتوانست اهمیتی بدهد. مهم نیست که چقدر او رفتار کتکی دارد، عشق او پابرجاست. او از زمانی که دانشجو بودند او را دوست داشت و هیچ برنامه ای برای تغییر قلبش نداشت. در واقع، آنها با هم قرار ملاقات داشتند تا اینکه ایرین بدون هیچ توضیحی همه چیز را قطع کرد.