خلاصه داستان :
در سلسله سونگ، بازار شلوغ بود. ژو یائو 16 ساله بود، او دوست داشت خود را به عنوان یک مرد درآورد، مخفیانه به بزرگترین بازار پایتخت که توسط پدرش ژو زیهای اداره می شد، رفت و کمی سرگرم شد. ژو یائو به دلیل پیشینه خانوادگی مادرش لیو ارنیانگ، استعداد و علاقه خاصی به کشتی داشت.