خلاصه داستان :
سوریان مردی سخت کوش و صاحب ثروت و مقتدریه که همه ازش حساب میبرن. خبر کشته شدن خواهرش توسط شوهرش به دست سوریان میرسه تانتاوان هم دختری که برادرش متهم به قتل همسرشه که میشه خواهر سوریان . خواهر سوریان در آخرین وصیت نامه اش سرپرستی تنها پسرش تیت رو به سوریان داده و تانتاون که عمه ی تیت میشه چون از اخلاق بد سوریان آگاهه نمیخواهد بذاره تنها برادرزاده اش دست آدم بداخلاقی مثل سوریان بزرگ بشه و سوریانم پاشو کرده تو یه کفش که خواهرزادش رو نگهداره و اون رو به مزرعش میبره و تانتاوان هم به مزرعه ای سوریان میره و حالا بین این دو نفر برای نگه داری تیت کشمکشهایی پیش میاد و...