خلاصه داستان :
سریکاندا، خواهر فاوینی، زنی زیباست که پدرش به او بسیار افتخار می کند. او عاشق نوفانای شد و با وجود مخالفت پدرش، تصمیم به فرار گرفتند. یک روز، فاوینی به طور اتفاقی با استیرکاندا ملاقات می کند و متوجه می شود که چگونه او لاغرتر و افسرده به نظر می رسد. او در نهایت بیمار می شود و از دنیا می رود. فاوینی پس از اینکه متوجه می شود چگونه خواهرش توسط مادر و خواهر شوهرش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است عصبانی می شود، بنابراین تصمیم می گیرد برای مراقبت از برادرزاده خود با نوفانای سند ازدواج امضا کند. پس از آن، فاوینی به محل زندگی خواهرش نقل مکان می کند و شروع به دعوا با مادر و خواهرش می کند. او مانند خواهرش تسلیم آنها نمی شود و بنابراین انتقام او شروع می شود