خلاصه داستان :
یاشیرو در حضور خدای حرم و اوکون از خواب بیدار میشود و به عنوان سپاسگزاری، خدا تصمیم میگیرد او را به زندگی بازگرداند تا به او فرصتی دوباره با کنتا بدهد. با انجام این کار، خدا آرزوی او را برآورده می کند تا در دوران دبیرستان دوباره متولد شود و نام کاگورا تندو را به او می دهد. با این حال، او به زودی متوجه می شود که خدا و Ukon قصد دارند مراقب رابطه او با کنتا باشند، اگرچه او تنها کسی است که می تواند آنها را ببیند و بشنود