خلاصه داستان :
ژو شنگ چن پسر شاهزاده نان چن ژنرالی موفق است که به کشور وفادار است سیو شی یی دختر یک خانواده محترمه و برای یادگیری بعضی مهارت ها به عمارت اربابی ژو چنگ چن رفت این دو نفر به مرور زمان باهم دوست شدن سیو شی یی شخصیت جاه طلب و جوانمردانه شنگ چن رو تحسین میکرد و به ارامی به اون علاقمند شد و تبدیل به بزرگ ترین حامی اون شد اما مسئولیت هایی که هر دو طرف دارن باعث میشه رابطشون به جلو پیش نره زمانی که مرز به خطر افتاد ژو شنگ چن به جنگ رفت و زخمی شد در حالی که سیو شی یی در حال عروسی با ولیعهده....